اصولاً از دیدگاه عموم مردم، پولدار شدن یکی از نشانههای ثروتمندیه. اینکه این دیدگاه درسته یا نه موضوع این گفتار نیست هر چند که در آینده به این موضوع نیز خواهم پرداخت. چیزی که مدنظر منه دقیقاً پولدار شدنه. بنابراین باید سفری رو آغاز کنیم به سوی پولدار شدن. البته شروع این سفر چند پیش شرط داره.
اول اینکه باید به این سؤال جواب بدی که آیا دوست داری پولدار بشی؟ و در پاسخ خواهی گفت: «کیه که بدش بیاد حتماً دوست دارم».
دوم اینکه قبل از شروع سفر باید بگم که درسته پولدار شدن جذاب و اغواآمیزه اما بدون تردید عوارضی رو در پی داره. بازهم نمیخوام در این گفتار به عوارض پولدار شدن بپردازم اما باید در نظر داشته باشیم که شاید آغاز این سفر با خود ماست اما ممکنه پایانش دیگه با ما نباشه.
سوم اینکه مطالبی که اینجا در موردش صحبت میشه صرفاً یه نظریه یا تفکر برآمده از یه ذهن یا کپیشده از کتابهای موجود در بازار نیست بلکه کاملاً آزمون شده و به عینیت رسیده. بنابراین کافیه به این مطالب اعتقاد داشته باشی و قدم به قدم مسیر رو طی کنی. البته لزوماً انتهای این مسیر موفقیت صد در صد نیست چرا که باید در جاهایی سعی و خطا کنی تا بتونی مسیر منحصر به فرد خودت رو شناسایی کنی.
چهارم اینکه یه نکتهی بسیار بسیار مهم اینه که درسته نتیجهای که همهی ما دنبالش هستیم پوله اما این پول با یک روش واحد بدست نمییاد لذا علاقهمندی، پشتکار، خلاقیت و توانمندی شما تو این مسیر حرف اول رو میزنه. اینو از این جهت میگم که هر کسی با هر توانمندی و هر علاقهمندی لزوماً به نتیجهای که دیگران میرسن نمیرسه و این همون جاییه که بسیاری از کتابهای حوزه موفقیت بهش نمیپردازن.
پنجم اینکه درسته که میگن مثبت اندیش باش، به پول زیاد فکر کن، ریسکپذیر باش و ... اما اینو بدون که با حلوا حلوا کردن دهن شیرین نمیشه. آره اینا همه درسته و بیتآثیر نیست اما هر کاری روش و اصول خودشو داره و فقط با فکر و رؤیا نمیشه به واقعیت رسید.
حالا اگه آمادهای بریم سر اصل مطلب.
درس اول: برای اینکه پولدار بشی باید مشتری داشته باشی.
اول باید بدونی که پول باید از مشتری بدست بیاد و تا شما مشتری نداشته باشی پولی در کار نخواهد بود. پس اگر الان شغلی داری که در اون مشتری وجود نداره بهتره وقتتو تلف نکنی. البته کمتر شغلی پیدا میشه که توی اون مشتری موجود نباشه. اما داشتن مشتری شرط لازم هست ولی شرط کافی نیست. مشتری شما باید این قابلیت رو داشته باشه که بابت محصولات و خدمات شما به شما پول بده. مثلاً یک کارمند رو در یک اداره در نظر بگیرید. مشتریهای اون به سه دسته تقسیم میشن. رئیس، سایر کارمندان و ارباب رجوع. در این مثال به غیر از رئیس که اون هم معمولاً قوانین بهش اجازهی دست و دلبازی نمیدن کسی در ازای خدمات ارائه شده پولی به کارمند نمیده. یعنی اگر این کارمند چندین برابر هم کار بکنه اتفاق عجیبی نمیافته. شاید علت اینکه بعضی از کارمندان انگیزهی کار کردن ندارن همین موضوعه. البته من بین کارمند با تفکر کارمندی و کارمند با تفکر کارآفرینی تفاوت قائلم. برای درک این تفاوت میتونی به فصل پنجم کتاب "ثروتمندی یا علماندوزی" مراجعه کنی و جزئیات این تفاوت رو در صفحهی 96 کتاب ببینی.
به هر حال اگه شغل شما این پتانسیل رو نداره که با مشتریانی که حاضرند به ازای محصولات و خدمات شما پول پرداخت کنن به صورت مستقیم در ارتباط باشی شاید درسهای بعدی ما به درد شما نخوره. «ادامه دارد»
با سلام و عرض ادب خدمت شما...با تشکر از مطالب آموزنده و مفیدتان...لطفا در زمینه مشری داشتن بیشتر توضیح می دهید.