دروس عمومی رو خیلی خوب جواب دادم. معمولاً عادت داشتم دروس اختصاصی رو با فیزیک شروع کنم. فیزیک هم عالی جواب دادم. یکی دو تا سؤال ریاضی رو که حل کردم احساس کردم دیگه مغزم کشش نداره. یک دفعه همهچی خراب شد. اون سال پشت کنکور موندم. از فردای اعلام نتیجهی کنکور، مطالعهی کتابهای درسی رو شروع کردم. با اینکه تقریباً همه رو بلد بودم اما مغرور نشدم و عمقی میخوندم. به این نتیجه رسیده بودم که باید برای رسیدن به هدف، تلاش، پشتکار و پافشاری رو سرلوحهی کارهام قرار بدم.
الان از اون روزها خیلی گذشته اما پایههای فکری که برای خودم ساخته بودم هنوز ثابت و ماندگاره. دیگه به این واقعیت ایمان پیدا کردم که پشتکار حرف اول و آخر رو میزنه. وقتی به گذشته نگاه میکنم به این نتیجه میرسم که موفقیتهایی رو که توی زندگی بدست آوردم مدیون اون سالی هستم که پشت کنکور بودم. به ظاهر یک سال درجا زدم اما بعضی وقتها درجا زدن برای آدم لازمه.
قرار نیست زندگی همیشه رو به جلو طی بشه بلکه یه وقتایی باید ایستاد و یا حتی به عقب برگشت. لذا شکست خوردن همیشه هم بد نیست و اینکه میگن شکست پلی برای پیروزی است دقیقاً درسته.
در زندگی ماشینی این روزها که همهچی وابسته به نتیجه است این صحبتهای من چه جایگاهی میتونه داشته باشه. وقتی با پول خیلی چیزها رو میشه خرید، تلاش، پشتکار و پافشاری چه جایگاهی داره؟ در شرایطی که دیگه کسی پشت کنکور نمیمونه و حتی کسانی که موفق به حضور در جلسه کنکور نشدن اجازه انتخاب رشته دارن، چطور میشه انتظار داشت که دانشآموزان ما معنی تلاش و پشتکار رو درک کنن؟ آیا میشه انتظار داشت که در نسلهای آینده افرادی شبیه به نیوتون، فارابی، ادیسون، اینشتین و پروفسور حسابی ظهور کنن؟ وقتی سبک زندگی ما به سمت و سوی غذاهای سریع، سفرهای سریع، استفاده از تکنولوژی در تمام ابعاد زندگی، عجله و شتاب و سرعت و ... هدایت میشه آیا هنوز جایی برای مشق کردن تلاش و پشتکار باقی میمونه؟
به نظر من کاملاً به خود ما بستگی داره. هنوز هم افرادی هستند که برای بدست آوردن هر چیزی دوست دارن زحمت بکشن. مثلاً با اینکه میشه در بعضی جاها با تلکابین به بالای کوه رسید اما هنوز هم افرادی هستند که از کوهنوردی لذت میبرند. در جایی که میشه با هواپیما به هر گوشهی دنیا سفر کرد هنوز هم افرادی هستند که با دوچرخه سفر میکنند. در جایی که انواع فرهای برقی برای پخت و پز وجود داره عدهای از درست کردن غذا با زغال لذت میبرند. در جایی که انواع و اقسام میوهها در میوهفروشیها موجوده اما جمعی هستند که از کاشتن درخت و رسیدگی به اون لذت میبرند تا روزی برسه که اون درخت میوه بده. در جایی که برای بسیاری از رمانها فیلم ساخته شده، هستند کسانی که آن رمانها را با لذت میخونن. به نظر من هنوز تلاش، پشتکار و پافشاری، مشتری خودشو داره و تاریخ انقضای اون فرا نرسیده.
اولین نفری باشید که دیدگاه خود را بیان می کند.